Poems

دیدار

سال هاست

که ديدار
ديگر نه به قسمت
به قيامت است 
 
دلداری می کنی
 
می گويی
جوراب سياه اسب نشان
بر پاهای تو
زيبا بود 
 
هوس می کنم
نگاهت
يک بارهم شده
از پرپرزدن بيفتد
وباز
بر بند کفش هايم
ميخکوب شود 
 
تخت است يا تابوت؟ 
 
زيرنسترن لب جوی 
 
هزار پهلو
پيش تر از بيداری شايد 
با تو
در رويايی
ديدار تازه می کنم
که از پرواز زنبوری
به دور اناری ترکيده
پريشان شده بود