Poems

باران

باران

باران اگر بیاید
یاران من به خانه زمینگیر می شوند
با کفش های پینه ای مردگانشان
دروازه های شهر بسته
پایه به پایه کهنگی شهر
می شکند در دهانشان
 
-
 
ما کشتگان خود را 
در انتظار روز جزا
در سرداب
در زیر خانه
در جعبه های باروت
در زیر خشم کهنه اجدادی پنهان کردیم
باران اگر بیاید روز جزا دوباره به تعویق می افتد
 
باران جنایتی است
امید های خلقی را خاک می کند
باران اگر ببارد
از کوچه رد خون مرا پاک می کند