دوباره مرد سفر خواهم شد
دوباره مرد سفر خواهم شد
گره کفش ها را خواهم بست
خواهم گذاشت ناخن ها بروید به آوارگی
و موی زنخدانم انبوه شود
چون انبوهی این بامدادها
که در میان من و مرگی زیبا قرار گرفته است. به مرگ زیبای خویش نزدیک خواهم شد؛
چون زایری غریب،
در میان صورت ها خواهم گردید
چون پرنده ای که روی چندمین درخت جهان غروب می کند
هنگامی که آخرین ستاره
در یک سبد سیب می افتد
آنجا در یک بامداد.